کد مطلب:26079
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:34
در قرآن نسبت دروغ به بعضي از انبياء داده شده از جمله درآيه 89 از سوره صافات وآيه 63 سوره انبياء وآيه 70 سوره يوسف .
در بررسي آيات مورد بحث فهميده مي شود كه مورد سوم درباره حضرت يوسف (ع) است . زماني كه جام را در وسايل برادران او قرار دادند . اين جمله درقرآن آمده كه : اِنَّكُم لسارقون سؤال اين است كه اينها واقعاً دزدي نكرده بودند چطور : اِنَّكُم لسارقون خطاب به آنها شده . در خصوص اين سؤال لازم بـه تــوضـيح است كه خـود ضـميـر اِنَّكُم لسارقون نشان مي دهد كه اگر به وسيله حضرت يوسف (ع) نسبت دزدي داده مي شد ضمير به صورت جمع نمي آمد به خصوص با قرينه بعد كه سخنانشان نقل شده كه : نَفقِدُ صُواعَ الملك زماني كه ملازمان سلطان جام ملك را نيافتند پنداشتند كه به طورقطع جام سرقت شده در حاليكه حضرت يوسف (ع) جام را دروسايل برادران گذارده بود وممكن استاين كار بدون با خبر شدن ملازمان ، دربانان ومراقبان انجام شده باشد . ولي وقتي مأموران متوجه نبودِ جام شدند اين جملات را گفتند : نَفقِدُ صُواعَ الملك واين خطاب : انّكم سارقون به نحوه عمل كردن آن نگهبانان بر مي گردد ودر اينجا اصلاً سخني به حضرت يوسف نسبت داده نشده در رابطه با پاسخ اين سؤال مي شود به تفسير الميزان جلد 11 صحفه 348 مراجعه كرد . در تفسير نمونه جلد 10 صفحه 40 در ذيل تفسير همين آيه مورد بحث فرمودند : اولاً معلوم نيست كه گوينده اين سخن چه كساني بودند همين اندازه در قرآن مي خوانيم قالوا ، ممكن است گويندگان اين سخن جمعي از كار گزاران يوسف باشند كه وقتي كه پيمانه مخصوص را نيا فتند يقين پيدا كردند كه يكي از كاروانيان كنعان آن را ربوده است ومعمول است كه اگر چيزي در ميان گروهي كه مشكل هستند ربوده شود ورباينده اصلي شناخته نشود همه را مخاطبميسازند ومي گويند شما اين كار را كرديد يعني يكي از شما يا جمعي از شما،ثانياً طرف اصلي سخن كه بنيامين بود به اين نسبت راضيبود چرا كه اين نقشه ظاهراً اورا متهّم به سرقت مي كرد امادر واقع مقدمه اي بود براي ماندناو نزد برادرش يوسف واينكه همه آنها در مظان اتّهام واقع شدند ، موضوع زود گذري بود كه به مجّرد بازرسي بارهاي برادران يوسف برطرف گرديد وطرف اصلي دعوي يعني بنيامين شناخته شد بعضي نيز گفته اند منظور از سرقت كه در اينجا به آنها نسبت داده شد مربوط به گذشته وسرقت كردن يوسف را از پدرش يعقوب به وسيله برادران بوده است اما اين درصورتي است كه اين نسبت بوسيله يوسف به آنها داده شده باشد چرا كه او از سابقه امر آگاهي داشت وشايد جمله بعد اشاره اي به آن داشته باشد چرا كه مأموران يوسف نگفتند شما پيمانه ملك را دزديده ايد بلكه گفتند نَفقِدُ صَواعُ الملك ( ما پيمانه ملك را نمي يابيم ).
اين مطالب درباره اولين آيهاي بود كه سؤال كننده اظهار كرده بود كه اين دروغي به پيامبر نسبت داده شده وحال همان طور كه ملاحظه كرديد قائل ، حضرت يوسف نيست . ضمير ، قالوا است. اما موضوع دوم باز آيه اي ديگر در قرآن كريم است كه در مورد حضرت ابراهيم است . در جريان عيد كه همه از شهر بيرون رفتند وبراي حضرت ابراهيم (ع) در شهر خلوتي دست داد ودست به كار شكستن بتها شد وتبر را روي بت بزرگ گذاشت . پس از آمدن مردم به شهر و مشاهده بتهايي شكسته حضرت ابراهيم را مورد سؤال قرار دادند وايشان فرمود : بَل فَعلَهُ كبيُر هُم هذا فَسئَلوهُم ان كانوا يَنطِقون اين جمله بل فعله كبيرهم موضوع سؤال قرار گرفته :نكته اي بايد اينجا مطرح شود زيرا منشأ سؤال اين است كه پيامبر معصوم است ، دچار گناه كبيره نمي شود و دروغاز جمله گناهان كبيره است . قبل از اينكه وارد بحث اين آيه شويم وثابتكنيم كه اين آيه در واقع اظهار دروغي نيست بايد بگوييم كه دروغ درآنجايي كه جزء گناهان كبيره محسوب مي شود استثناهايي هم دارد . مثلاً در مواردي دروغ جايز است ودر برخي موارد واجب مي شود يعني اگر كسي انجام ندهد معصيت كرده است . چگونه ؟ در پاسخ به اين سؤال استناد به احكام هم لازم است . در اين خصوص به تحرير الوسيله مراجعه كنيد مشاهده مي كنيد كه اگر نجات جان شخصي به دروغ گفتن متوقّف باشد گفتن آن دروغ واجب مي شود . يعني دفع ظلم به خصوص ظلم درآن حد كه فردي كشته شود . مثلاً فرض كنيد : ظالمي در تعقيب مظلومي است وقصد كشتن او را دارد وآن مظلوم در جايي مخفي شده . اگر ظالم محل اختفاي مظلوم را از شخصي پرسيد وآن شخص اعتقاد داشته باشد كه همه جا بايد راست گفت ومحل مخفي شدن مظلوم را نشان دهد ودر نتيجه مظلوم كشته شود ، اين امر نه تنها در نزد شريعت اسلام بلكه اگر به همه دادگاههاي ممالك مختلف با هر عقيده ومرامي كه دارندعرضه شود كسي را كه در اين قضيه راست گفته شريك جرم مي دانند .بنابراين مواردي كه استثناء شده ، رفع ظلم است. اين استثناء در مورد از دست رفتن مال نيز صادق است . اگر دفع ظلمياز مال وجان افراد متوقّف به دروغي باشد آنجا جايز بلكه در مواردي دروغ گفتن واجب مي شود . اين احكام را بايد مراجعه كنيد تا اين مطلب روشن شود .
بعد از بيان استثنائات دروغ مي پردازيم به پاسخ شبهه . بآيا شخص سؤال كننده مي تواند ادعا كند كه شما دروغ گفتي ؟ معناي اين جملة ما دروغ نيست بلكه مي خواهدغلط بودن اين اعتقاد وباور را نشان دهد وثابت كند ديوار حرف نمي زند .سنگ وبت وچوب مثل اين ديوار است وتفاوتي ندارد .
مادر اين مثال مي خواهيم ثابت كنيم كه ديوار غذا را نخورده . نمي خواهيم در اين جمله نسبت دهيم بلكه مي خواهيم سلب نسبت را ثابت كنيم . در اين آيه نيز حضرت ابراهيم سلب اين نسبت را قصد كرده بود . بَل فعله كبيرهم هذا فسئلوهم ان كانوا ينطقون برويد از بت بزرگ بپرسيد اگر مي تواند حرف بزند . يعني حضرت ابراهيم در واقع دارد تفهيم مي كند كه اين كار را بت بزرگ نكرده واو نمي تواند حرف بزند . در اين آيه موضوع اصلاً دروغ نيست وحضرت ابراهيم با اين جمله مي خواست ثابت كند كه بتهايي كه توانايي صحبت ودفاع از خود را ندارند پس چگونه شايسته پرستيدن هستند .
در تفسير نمونه ج 13 صفحه 438 آمده است :
ابراهيم (ع) به طور قطع اين عمل را به بت بزرگ نسبت داد ولي تمام قرائن شهادت مي داد كه او قصد جدي از اين سخن ندارد بلكه مي خواسته عقايد مسلّم بت پرستان را كه خرافي وبي اساس بوده است به رخ آنها بكشد . به آنها بفهماند كه اين سنگ وچوبهاي بي جان آنقدر بي عرضهاندكهحّتي نميتواننديك جمله سخن بگويند واز عبادت كنندگانشان ياري بطلبند تا چه رسد كه بخواهد به حل مشكلات آنها بپردازند نظير اين تعبير در سخنان روزمره ما فراوان است كه براي ابطال گفتار طرف مسلّمات اورا به صورت امر يا اخبار يا استفهام در برابرش مي گذاريم تا محكوم شود واين به هيچ وجه دروغ نيست دروغ آن است كه قرينه اي همراه نداشته باشد .
يك مورد ديگر از نسبتهاي دروغ سخني است كه باز از حضرت ابراهيم (ع) در همين ماجراي شكستن بتها صادر شد . وقتي از او خواستندكهبرايآنعيد مرسومو رايجميانبت پرستان از شهر خارج شود . حضرت ابراهيم (ع) فرمود : انّي سقيم ( من بيمارم ) .
خوب اول بايد اين سؤال را از خود سؤال كننده بپرسيد كه شما اولاً اين را كه مي گوييد دروغ است چه دليلي داريد كه حضرت ابراهيم اينجا بيمار نبوده است كه بعد بگوييد حرفش دروغ است . اگر بگوييد چون مي خواست بتها را بشكند اين حرف را زد ، اين منافات ندارد كه هم بيمار باشد وهم موقعيت خوبي پيش آمده باشد براي شكستن بتها .
ما هيچ قرينه اي در دست نداريم تا ثابت كنيم حضرت ابراهيم (ع) درآن روز بيمار نبوده است . دليلي وجود ندارد براين مطلب كه او بيمار نبوده است . اگر بيماري ظاهري هم نداشته باشد باز توجيهات ديگري در اين زمينه در تفاسير ذكر شده كه خواندن اين تفاسير خالي از فايده نيست در تفسير نمونه ج 19 صفحه 92 ذكر شده است كه :
او واقعاً بيمار بود هر چند اگر سالم هم بود هرگز در مراسم جشن بتها شركت نمي كرد ولي بيماريش بهانه خوبي بود براي عدم شركت درآن مراسم واستفاده از فرصت طلايي براي درهم كوبيدن بتها بود ودليلي ندارد كه ما بگوييم او در اينجا توريه كرد چون توريه براي انبياء مناسب نيست . بعضي ديگر گفته اند كه ابراهيم واقعاً بيماري جسمي نداشت امّا روحش براثر اعمال ناموزون اين جمعّيت وكفر وشرك وفسادشان بيمار بود بنابراين او واقعيّتي را بيان كرد هر چند آنها طور ديگري فكر كردند واورا از نظر جسمي بيمار پنداشتند .
مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.